۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

اساتید فروش


  دوستی از ایران امروز صبح زنگ زد. متخصص و استاد دانشگاه است. برای یک کنگره پزشکی در اینجا مقاله فرستاده بود و با قبولی مقاله و دعوتنامه دانشگاه کذایی درخواست ویزا کرده بود. بعد چند ماه که درخواست ویزا و زمان کنگره و همه اینها گذشته امروز برایش ایمیل زده اند که دلایل کافی مبنی بر بازگشت به ایران نداشتید به این دلیل درخواست ویزا رد شده.

  گفتم، این کانادایی ها استاد تجارت اند. استاد فروش و مارکتینگ.

    فکر می کنید اگر به من و شما آسان ویزای توریستی داده بودند و می آمدیم و مدتی می ماندیم و از نزدیک میدیدیم، چند درصدمان برای مهاجرت اقدام می کردیم؟ این اتفاق ویزا ندادن برای خود من هم افتاد و بلافاصله بعدش به مدت چند روز مدارکم را آماده کردم و برای مهاجرت اقدام کردم.

  واضح است که وقتی برای چیزی بازارگرمی کنی و جماعت مشتاق را مشتاق تر، جنس ات را روی دست می برند.  بعد سه سال ماندن و هزینه فراوان می فهمید که  بسیار زیاد تر از آنچه که باید،  برای خرید یک پاسپورت پرداخته اید وگرنه شهروندی و حق و حقوق مساوی افسانه ای بیش نیست. لطفا فکر نکنید اینها هزینه شهروندی یک کشور متمدن و پیشرفته است. شما شهروند درجه یک اینجا نخواهید بود. اینجا همه چیز با کار معنا پیدا می کند. زندگیتان، رفاه و آینده و موقعیت اجتماعی به کار بستگی دارد . وقتی برای پیدا کردن کار اقدام می کنید با یک تبعیض نژادی واضح ، آشکار و سیستماتیک مواجه می شوید. می بینید که از شما سابقه کار کانادایی می خواهند. از کسی که همه عمرش را در یک کشور دیگر گذرانده. البته که به درستی به شما در زمان مهاجرت گفته اند ما نیاز به نیروی کار داریم اما برداشت من و شما درست نبوده. اینها نیاز دارند یک فوق لیسانس مکانیک از هند کفششان را واکس بزند، دکترای شیمیتان از ایران واقعا برای طی کشیدن کف رستوران مناسب است و عاشق پزشکان چینی هستند که در آشپزخانه کارد آشپزی را با مهارت یک جراح واقعی در دست می گیرند.


   دو روز قبل با یکی از دوستان صحبت می کردم. یک پزشک متخصص اعصاب بسیار نخبه. این آدم کسی بود که در ایران همه دوست و آشنا که بسیاریشان هم پزشک متخصص بودند در مورد مشکلات پزشکیشان با او مشورت می کردند. به کانادا که آمد خیلی سریع با بالاترین نمره های ممکنه امتحانات اینها را پاس کرد. الان تقریبا سه ، چهار سال است که اینجا سرگردان است. می گفت یک بیمارستان در منیتوبا شش ماه بوده که بخش جراحی صرعشان از کار افتاده ، چون متخصص مربوطه به دلیلی از آنجا رفته. این دوست ما برای آن کار که تخصص اش بود اقدام می کند و بعد مدت کوتاهی رییس بیمارستان کذایی جواب می دهد که ما ترجیح می دهیم با یک کانادایی کار کنیم.


    البته جذابیت داستان این دوست عزیز برای من فقط به موضوع تبعیض نژادی باز نمی گردد بلکه شمه ای از سیستم نا کارآمد بهداشتی و درمانی تمام دولتی کانادا را  در خود دارد. بچه هایی که اینجا سر و کارشان به عنوان بیمار به بیمارستان و دکتر افتاده خوب و با تمام وجود می دانند چه می گویم. در سیستم بهداشتی و درمانی کانادا کادر درمانی هیچ رابطه مالی با بیمار ندارند. همه، حقوق بگیر دولت هستند. تقریبا حدود یسزده درصد از بودجه بخش بهداشت صرف حقوق کادر پزشکی می شود. این میزان پول نسبتا ثابتی است با تغییراتی بسیار ناچیز در هر سال. از طرف دیگر پذیرش پزشک در دست شورای پزشکی کاناداست که یک سندیکای حرفه ای مستقل از دولت و در دست یک تعداد پزشک بسیار ثروتمند و بسیار بسیار قدرتمند است. در سیستم ارجاع، شما نیاز به تعداد مشخصی پزشک به ازای تعداد مشخص بیمار دارید. سالهاست که کانادا با کمبود بسیار زیاد نیروی پزشکی در بیمارستانها و کلینیک های سراسر کشور مواجه است اما شورای پزکشی کانادا به شدت در مقابل پذیرش نیروی جدید درمانی مقاومت می کند. مشخص است که ترجیح می دهند آن کیک شکلاتی دولتی که اندازه و حجمش ثابت است به جای ده هزار نفر میان هزار نفر تقسیم شود. حالا بماند که همین ارگان غیر دولتی که خیلی هم سخت نیروی جدید می گرد، تازه درصد اندکی از میزان پذیرش سالیانه اش را در یک تبعیض واضح و رسمی به پزشکان خارجی که تازه تمام مراحل ارزشیابی و امتحانات را هم با موفقیت گذرانده اند اختصاص می دهد. 


    قصه کوتاه کنم. به نظرم اگر کسی قصد یاد گرفتن داشته باشد یا برای تحصیل آمده باشد، بهترین چیزی که از کانادایی ها می شود یاد گرفت مارکتینگ و بازار گرمی است که در آن استاد اند.

۲ نظر:

  1. جانا سخن از زبان ما می گویی. کاشکی چشمها باز بود و مغزها فعال. من هم همین تجربه رو داشتم ولی الان خوشحالم که برگشتم و دیگه مجبور نیستم ببینم و مواجه بشم.

    پاسخحذف
  2. من که برگشتم ایران....هنوز بعضی وقتها دودل میشم ولی وقتی یاد واقعیت اونجا میافتم تنم میلرزه....حیف از پول و وقت و اعصابی که بیهمدی هدر رفت...با نوشته هاتون به شدت موافقم ومرسی که جسارت واقعیت نوشتن رو دارید

    پاسخحذف